Friday, January 05, 2007

جادهء یلــــــدا (Poem)


ســـجاده باز نیــست، هوای نماز نیـــسـت
یک بـرگ با بــهار به رازونیــاز نیـــست
درطـول خـود چو چنبــر این جادهء ســیاه
یلــدا تــرین شـــبانـهء دنیـا دراز نیـــســت
ماراکـه پـا بـه جــــــــــادهء یلــدا نهـاده ایم
دیـگر هـراس هیـچ نشـیب و فـراز نیــست
ای شـب بـه گـوش مـرگ بـگو بهـرقتل ما
حاجت به ایـن افـاده واین قـهروناز نیــست
حاضرهمیشه نیست به سازش سرشت مرد
صـد باراگـرشکنـجه شـوم نیست، بازنیست
آدم مســافـریــست عجب درسـفـر "عفیف"
درطـول جـاده یـی که تـوقف مجـاز نیـست

شعراز: اسدالله عفیف باختری
ازکتاب سنگ وستاره

0 Comments:

Post a Comment

<< Home